همه چیز در مورد عکاسی

آتلیه عکسبرداری و فیلمبرداری حرفه ای دیجیتالی

همه چیز در مورد عکاسی

آتلیه عکسبرداری و فیلمبرداری حرفه ای دیجیتالی

پدرم وقتی که... بودم

چهار ساله: بابام هر کاری را می تونه بکنه.
پنج ساله: بابام خیلی چیزها میدونه.
شش ساله: بابام از بابای تو باهوش تر هست.
هشت ساله: بابام هر چیزی را دقیقاً نمیدونه.
ده ساله: در گذشته زمانی که بابام بزرگ میشد چیزها مطمئناً متفاوت بودند.
دوازده ساله: خوب، طبیعی هست، پدر در آن مورد چیزی نمیدونه اون برای به خاطر آوردن کودکی اش خیلی پیر هست.
چهارده ساله: به پدرم خیلی توجه نکن، او خیلی قدیمی فکر میکنه.
بیست ساله: اه؟خدای من؟ او از جریان روز خیلی پرت هست.
بیست و پنجساله: پدر کمی در باره آن اطلاع داره. باید اینطور باشه چون اون تجربهً زیادی داره.
سی ساله: شاید ما باید از پدر نظرش را بپرسیم. از اینها گذشته او تجارب زیادی داره.
سی و پنجساله: بدون مشورت با پدر کوچکترین کاری نمیکنم.
چهل ساله: متعجبم که پدر چگونه آن جریان را حل کرد. او خیلی عاقل و دانا بود و دنیائی تجربه داشت.
پنجاه ساله: اگر پدر اینجا بود همه چیز را در اختیار او میذاشتم و در این باره با او مشورت میکردم. خیلی بد شد که نفهمیدم او چقدر فهمیده بود. میتوانستم خیلی چیزها از او یاد بگیرم.

آن لاندرز

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد